آیساآیسا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

آیسا، ماه آسمون زندگی ما

چهار ماهگیت مبارک عزیزم

سلام کوچولوی دوست داشتنی من. الهی فدات بشم مامانی. چهارماهگیت مبارک نازگلم.حسابی شیرین و دلبر شدی و البته یکمی هم لوس کلی کار جدید یادگرفتی عزیزم. اولین و جالبترین کاری که دوست دارم برات بنویسم غلت زدنته. به محض اینکه روی زمین میخوابونیمت، فورا میچرخی و به شکم میشی اما هنوز بلد نیستی خودت به کمر برگردی اونوقته که دادت در میاد و یک جیغ بنفش سر میدی. و گاهی اوقاتم وقتی به شکم میشی شروع میکنی به مکیدن دستت یا پتوت که اونوقت ما مجبور میشیم برگردونیمت و بازم جیغ بنفشی سر میدی که چرا تکونت دادیم. خلاصه در هر صورت شیطنت میکنی و باید حسابی مراقبت باشم. دائما در حال مکیدن انگشتات هستی و کسی جرات نمیکنه دستت رو از دهن کوچولوت در بیاره چون با...
27 اسفند 1390

نوروزت مبارک فسقلی مامان

زیباترین هدیه آسمونی، دختر نازنینم. اولین عید نوروز زندگیت رو بهت از صمیم قلب تبریک میگم. قشنگترین بهونه زندگی من و بابایی، دختر خوشکلم بازم یکسال دیگه با تمام خوشی ها و شیرینیهاش گذشت و سال جدید با تمام امید و آرزوهای جدید داره میاد. سال ٩٠ برای ما خیلی سال پر خیر و برکتی بود، چون دقیقا لحظه تحویل سال ما در راه مکه بودیم و شاید باورت نشه که چه حال و هوایی داشتیم. یکی از رویایی ترین لحظه های زندگیمون بود،من دقیقا دو روز قبلش از حضور تو در وجود خودم با خبر شده بودم  و بهترین لحظات آسمانی رو داشتم تجربه میکردم .  روزای اول سال که همه میرن به مهمونی و بهم تبریک میگن ،من و بابایی و البته شما داشتیم از مهمونی خ...
23 اسفند 1390

تولدت مبارک ای مهربان ترین ، مادر عزیزم

مادر، تو رفیع ترین داستان حیات منی. تو به من درس زندگی آموختی. تو چون پروانه سوختی و چون شمع گداختی و مهربانانه با سختی های من ساختی. مادر، ستاره ها نمایی از نگاه توست و مهتاب پرتوی از عطوفتت، و سپیده حکایتی از صداقتت. قلم از نگارش شُکوه تو ناتوان است و هزاران شعر در ستایش مدح تو اندک. مادر، اگر نمی توانم کوشش هایت را ارج نهم و محبت هایت را سپاس گزارم، پوزش بی کرانم را همراه با دسته گلی از هزاران تبریک، بپذیر. فروغ تو تا انتهای زمان جاوید و روز تولدت تا پایان روزگار، مبارک باد   مامان گلم تبریک من رو از صمیم قلب بپذیر امیدوارم 120 سال زنده باشی و ما از همنشینی باهات لذت ببریم. خدایا بخاطر این نعمات بیکرانت هزاران بار شاکرم ...
16 اسفند 1390

هورااااااا بازم اسفند

سلام به نفس مامان. قربونت برم مامانی بازم یک اسفند دیگه اومد و برای من کلی خاطره تداعی شد. اسفند همیشه برای من ماه خاصی بوده. اولا مهمترین اتفاق اسفند برای من تولد مامان گلم بود که 16 این ماه هستش ، کم کم چون بعدش در تکاپوی عید و خوشی و سرور بودیم اسفند برام  هیجان برانگیزتر شد. وقتی با بابایی آشنا شدم متوجه شدم که تولد بابایی هم توی همین ماهه. خوب جذابیتهای این ماه برام خیلی بیشتر شد. تا اینکه تصمیم گرفتیم روز 23 اسفند با گرفتن زیباترین و به یادماندنی ترین مجلس عاشقانه به هم برای همه ی عمر طعم شیرین زندگی مشترک رو بچشونیم  و خلاصه ماه اسفند برای من هزار برابر عزیزتر شد و بهترین اتفاقی که برامون پیش اومد 28 اسفند پار...
7 اسفند 1390
1